کد مطلب:173370 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:186

عبور اسرا از قتلگاه
لشكر كوفه تا ظهر روز یازدهم در كربلا ماند و پس از نماز بر كشته های خود و دفن آنان، عازم كوفه گردید، در حالی كه پیكرهای مطهر شهدای كربلا، بر روی زمین مانده بود.

عمر سعد دستور داد كه اهل حرم را همراه با امام سجاد علیه السلام بر شتران بی جهاز سوار كرده و به صورت اسیر روانه كوفه سازند.

هنگام حركت، اهل بیت را از قتلگاه عبور دادند.

وقتی چشم آنان بر پیكرهای به خون تپیده شهدا افتاد، خود را از پشت شتران به زمین انداختند و هر یك بدن عزیزی را در آغوش گرفت و به نوحه و عزاداری مشغول شد.

حضرت زینب علیهاالسلام نیز وارد قتلگاه شد و در حالی كه می گریست، فرمود:

وا محمداه صلی علیك ملائكة السماء هذا حسین مرمل بالدماء مقطع الاعضاء و بناتك سبایا... هذا حسین مجزور الرأس من القفا.

حضرت زینب علیهاالسلام در قتلگاه بر سر نعش برادر چنان جانسوز نوحه سرایی می كرد كه دوست و دشمن را متأثر كرده بود: فابكت والله كل عدو و صدیق.

راوی گوید:

به خدا سوگند كه فراموش نمی كنم كه حضرت زینب علیهاالسلام دختر علی مرتضی علیه السلام كه بر حسین علیه السلام ندبه می كرد و صدا می زد:

این حسین است كه به خون خود آغشته شده و اعضایش قطعه قطعه گردیده، و این ها دختران تو هستند كه اسیر شده اند!

از این ظلم و ستم ها به خداوند و به خدمت محمد مصطفی و علی مرتضی و فاطمه زهرا و حمزه سیدالشهدا علیهم السلام شكایت می برم!

یا محمد! این حسین است كه در گوشه ی بیابان افتاده و باد صبا بر او می گذرد و او به دست زنازادگان كشته شده است!

ای بسا حزن و اندوه من!

امروز احساس می كنم كه جد بزرگوارم احمد مختار از دنیا رحلت نمود!

كجایید ای اصحاب محمد صلی الله علیه و آله و سلم؟!

اینك این بی كسان، ذریه ی مصطفی را به اسیری می برند.

در روایت دیگر وارد شده است كه می گفت:

یا محمد!

اینك دختران تو اسیر و ذریه ی تو كشته شده اند و باد صبا بر اجساد ایشان می وزد و اینك حسین سر از قفا جدا گردیده، عمامه و ردایش را از سر دوشش كشیده اند.


پدرم فدای آن حسین كه در روز دوشنبه لشكرش به تاراج رفت.

پدرم به فدای آن حسین كه طناب خیمه های حرمش را بریدند.

پدرم به فدای آن حسین كه به سفر نرفته تا امید بازگشتش را داشته باشم و زخم بدنش طوری نیست كه مداوا توانم نمود.

جانم به فدایش كه با بار غم و اندوه از دنیا رفت.

پدرم به فدای او كه با لب تشنه از دار دنیا رفت.

پدرم به فدای او كه جدش محمد مطفی است.

پدرم به فدای او كه فرزندزاده رسول الله آسمان هاست.

پدرم به فدای او كه سبط نبی هدی است.

جانم به فدای محمد مصطفی و خدیجه ی كبری و علی مرتضی و فاطمه زهرا سیده ی زنان!

جانم به فدای آن كه آفتاب بر او از مغرب بازگشت و طلوع دیگر نمود تا او نماز گزارد.

راوی گوید:

به خدا سوگند! زینب كبری علیهاالسلام با این سخنان سوزناك، دوست و دشمن را بگریاند.



زینب چو دید پیكر آن شه به روی خاك

از دل كشید ناله و صد درد سوزناك



كای خفته خوش به بستر خون، دیده باز كن

احوال ما ببین و سپس خواب ناز كن



ای وارث سریر امامت ز جای خیز

بر كشتگان بی كفن خود نماز كن



برخیز صبج شام شد ای میر كاروان

ما را سوار بر شتر بی جهاز كن



اطفال خود به ورطه بحر بلا ببین

دستی به دستگیری ایشان دراز كن



هنگامی كه اهل بیت را از كنار اجساد شهدا عبور می دادند، آنان خود را از شتران به زمین افكنده و هر یك جسم شهیدی را در آغوش گرفته، نوحه سرایی كردند.

سكینه بنت الحسین چون پیكر قطعه قطعه پدر را دید، آن را در آغوش گرفت و از شدت غم و اندوه غش كرد.

جناب سكینه دخت آن حضرت نقل می فرماید كه بعد از جدا شدن سر مطهر آن حضرت، این اشعار را از حلقوم مبارك پدر خود شنیده است:



شیعتی مهما شربتم ماء (ری) عذب فاذكرونی

أو (اذ) سمعتم بغریب أو شهید فاندبونی



و أنا السبط الذی من غیر جرم قتلونی

و بجرد الخیل بعد القتل عمدا سحقونی



لیتكم فی یوم عاشورا جمیعا تنظرونی

كیف استسقی لطفلی (لطفل) فأبو أن یرحمونی



سكینه بنت الحسین، هم چنان كه بدن پدر را در آغوش گرفته بود و از بابا جدا نمی شد، با ناله جانسوزی نوحه سرایی می كرد تا این كه «فاجتمعت عدة من الاعراب حتی جروها عنه».

به دستور عمر سعد، جمعی از لشكریان، حضرت سكینه را كشان كشان از نعش غرقه به خون


سیدالشهداء جدا كردند.



نزنیدم كه در این دشت مرا كاری هست

گل اگر نیست ولی صفحه ی گلزاری هست



ساربانا مزنید این همه آواز رحیل

آخر این قافله را قافله سالاری هست



حضرت امام زین العابدین علیه السلام در واقعه ی كربلا، به شدت بیمار بود و بر اثر همین بیماری شدید، توان نشستن بر پشت شتر را نداشت، لذا هر دو پای مبارك آن حضرت را بر زیر شكم شتر بسته بودند، هنگامی كه به نزدیك قتلگاه رسیدند، امام سجاد علیه السلام نتوانست بر بالای جسد پدر حاضر شود، ولی در همان حال خیره خیره به اجساد شهدا می نگریست.

عمق فاجعه و مصیبت به حدی بود كه نزدیك بود روح از كالبد آن حضرت خارج شود.

در این هنگام، حضرت زینب علیهاالسلام متوجه امام سجاد علیه السلام شد. نزدیك آن حضرت آمد و عرض كرد:

یادگار برادرم! این چه حالی است كه در تو می بینم! چرا این گونه به خود می پیچی و در تب و تاب هستی؟!

امام سجاد علیه السلام فرمود:

عمه جان! چگونه بی تابی نكنم در حالی كه بدن ها بی سر پدرم و برادران و عموها و پسر عموها و بستگان را می نگرم كه «مضرجین بدمائهم، مرملین بالعراء مسلبین؛ در خون خود غوطه ورند و عریان و بی كفن هستند» [1] .



من به تو عاشق ترم



عشق بازی كار هر شیاد نیست

این شكار دام هر صیاد نیست



عاشقی را قابلیت لازم است

مرد عاشق را حقیقت لازم است



عشق از معشوقه اول سر زند

تا به عاشق، جلوه دیگر كند



تا به حدی كه برد هستی، از او

سر زند صد شورش و مستی از او



شاهد این مدعا خواهی، اگر

بر حسین و حالت او كن نظر






روز عاشورا، در آن میدان عشق

كرد رو را جانب سلطان عشق



بارالها! این سرم، این پیكرم

این علمدار رشید، این اكبرم



این سكینه، این رقیه، این رباب

این عروس دست و پا از خون خضاب



این من و این ساربان، این شمر دون

این تن عریان، میان خاك و خون



پس خطاب آمد ز حق، كی شاه عشق

ای حسین (ع) ای یكه تازه راه عشق



گر تو بر من عاشقی، ای محترم

پرده برچین، من به تو عاشق ترم



غم مخور، كه من خریدار توأم

مشتری بر جنس بازار توام



هر چه بودت داده ای در راه ما

مرحبا، صد مرحبا، خود هم بیا



خود بیا كه می كشم، من ناز تو

عرش و فرشم جمله، پا انداز تو



لیك خود تنها میا، در بزم ما

خود بیا و اصغرت را هم بیار



خوش بود در بزم یاران، بلبلی

خاصه در منقار او، برگ گلی



خود تو بلبل، گل، علی اصغرت

زودتر بشتاب، سوی داورت



كاش بودم



كاش بودم با تو اندر كربلایت یا حسین

می نمودم جان خود را من فدایت یا حسین



هر شب جمعه كه آید حضرت صاحب زمان

می نماید ناله و دارد بسی آه و فغان



یاد آرد از ستم هایی كه شد بر تو عیان

اشك او جاریست بهر حضرتت روز و شبان



اهل بیتت پا برهنه آمدند از خیمه گاه

شیون و ناله كنان گشتند گرد قتلگاه



خون ز اعضایت روان و چشم تو بر خیمه گاه

گشته اند مقتول و باقی نیست بهر تو سپاه



چون شهید راه حق گشتند یارانت همه

هم برادرها و اصحاب و جوانانت همه



آمدی در خیمه گه ذكر خدایت زمزمه

بعد سوی قتلگه گشتی روان بی واهمه



بر سر بالین اكبر بر كشیدی صیحه ها

در عزای اصغرت كردی برایش گریه ها



بهر عباست نمودی بس فغان و ناله ها

قاسم و دیگر جوانان به خون غلطیده ها



مهر تو با شیر در جانم بسی محكم بود

عهد من با حضرت تو خوب و مستحكم بود



هر كه را مهر تو در دل نیست نامحرم بود

قطره ای اشك از برایت به ز صد زمزم بود





[1] حضرت امام سجاد عليه السلام پس از واقعه ي كربلا و سفر به كوفه و شام، به مدينه بازگشت و در طول سي و پنج سال امامت خود پس از واقعه ي كربلا، همواره از مصائب كربلا ياد مي كرد و مي گريست و مي فرمود: «قتل ابن رسول الله جائعا قتل ابن رسول الله عطشانا». آن هنگام كه امام سجاد عليه السلام توسط وليد بن عبدالملك مسموم شد و به شهادت رسيد، حضرت امام باقر عليه السلام هنگام غسل دادن به شدت مي گريست. بعضي از اصحاب آن حضرت را دلداري مي دادند. امام باقر عليه السلام فرمود: هنگام غسل، آثار غل و زنجير را بر بدن نازنين پدرم ديدم و به ياد مصائب آن حضرت هنگام اسارت افتادم.



تا دفن شد امام چهارم در آن حريم

گفتي مدينه كرببلا را ببر گرفت



او بود كربلاي مجسم كه سال ها

الفت به اشك ديده و خون جگر گرفت



يك جا اگر خليل در آتش فكنده شد

اين است آن خليل كه صد جا شرر گرفت



اين است آن پسر كه به دامان قتلگاه

بوسه ز حلق غرقه به خون پدر گرفت.